محمدعلی جمالزاده

نقد داستان ثواب یا گناه از سید محمد علی جمالزاده

این داستان اولین بار در مجله “خوشه” در سال 1334 منتشر شد. در این داستان، راوی در مورد پسرِ زن رخت‌شویی به نام “سهراب” حرف می‌زند که از کودکی هوایش را داشته، خرج تحصیل او را داده و او هم روز به روز شخصیت موجه‌تری پیدا می‌کند، آنقدر که می‌خواهد به دانشگاه پزشکی برود اما شرایط این امر برایش محیا نمی‌شود و او در نهایت، کارمند می‌شود! همچنان که سهراب بزرگتر، مادرش پیرتر و رنجورتر می‌شود و برای آنکه پسر بتواند خرج دوا درمان مادر را دربیاورد رو می‌آورد به فروش اسباب و وسائل منزل. راوی مدتی از این خانواده بی‌خبر می‌شود تا اینکه خبر می‌رسد، سهراب، برای دزدی به منزل همسایه‌شان که مرد پولداری بوده رفته و او را به قتل رسانده و دستگیر شده. راوی از روی کنجکاوی به دیدار او می‌رود و متوجه می‌شود سهراب می‌خواسته کمی از پول‌هایش را بردارد که مرد سر می‌رسد و سهراب او را می‌کشد. در این میان صحبت‌هایی در مورد مرد مقتول می‌شود که او آدم کنس و پول‌پرستی بوده که خیرش به هیچ احدی نمی‌رسد. آنقدر که یک شب به خواب سهراب می‌آید و از او به خاطر گرفتن جانش تشکر می‌کند و می‌گوید که از زندگی جدیدش بسیار خرسند است. سهراب که حسابی عذاب وجدان داشته، با دیدن این خواب، آرام می‌شود. برای همین با آغوش باز به استقبال مرگ که همان اعدام بوده، می‌رود.

به نظر می‌رسد نویسنده با بیان این داستان، درون‌مایه‌ی “ثواب یا گناه” را که همان نام داستان است، انتخاب نموده. قتل از دید انسان‌ها کار ناپسندی است حتی اگر جان انسان گناهکاری گرفته شود که در جایی از این داستان هم راوی به این نکته اشاره می‌کند و به سهراب می‌گوید حتی اگر او آدم بدی بوده، این دلیل نمی‌شود که هر آدمی چاقو دستش بگیرد و به خانه آدم‌های بد برود آنها را بکشد. این کاری است که باید دست قانون سپرده شود. اما با توجه به خوابی که سهراب دیده، که البته معلوم نشد خواب بوده یا در عالم بیداری بوده، انگار سهراب خیلی هم مقصر نیست و جان کسی را گرفته که خودش هم به این مرگ راضی است. کسی که نیاموخته چگونه زندگی کند و از زندگی لذت ببرد و فقط دلش به زیاد شدن پول‌هایش خوش است، کسی که حتی وقتی هم می‌خوابیده کابوس می‌دیده و مال و اندوخته‌اش آرامش را از زندگیش ربوده. پس کاری که از نظر همه ما خطا و گناه است، شاید درست و ثواب باشد و کسی که در این مورد می‌تواند قضاوت کند، مسلما ما نیستیم.

البته نکات دیگری هم در این داستان مشاهده می‌شود. به عنوان مثال اگر راوی از همان ابتدا به ادامه تحصیل سهراب کمک نمی‌کرد احتمالا ککِ به دانشگاه طب رفتن به تنبان او نمی‌افتاد و کار به آدم‌کشی نمی‌رسید. یا اینکه آن زمان‌ها چقدر راحت، افراد با اندک سوادی کارمند می‌شدند و این روزها جوان‌های دکتر مهندس، در رویای کارمندی هم می‌سوزند. نکته بعدی ثروتی است که خواسته ناخواسته به رخ افراد نیازمند کشیده می‌شود و می‌تواند شروع حوادث بد و بدتری باشد. این نکات تنها بخشی از مسائلی است که با خواندن این داستان به ذهن نگارنده رسید. مطمئنا جمالزاده مطالب قابل تامل بیشتری در این داستان دارد، بنابراین شما را دعوت به خواندن این داستان می‌کنم.

سیده هدی قاسمیان

دیدگاهتان را بنویسید