داستان “لاک پشت” علی اسلام دوست به همراه نقد داستان
داستان کوتاه: لاک پشت پسرک لاک پشتی را که از مغازه ی سمساری خریده بود در دستانش گرفته به سمت دریا می رود و پاهایش را درون ماسه های نرم که هنوز گرمای افتاب را دارد می فشارد . سایه افتاب کم کم مغازه های ساحلی را می پوشاند . صدای دستفروشان که یکی یکی…
0 دیدگاه
22 اسفند 1401