از معدن تا کارخانه 900 کیلومتر کویر و صحرای بی آب و علف، تپه های رمل و آفتاب سوزان، اگر این شترها نبودند چه خاکی باید به سرمان می کردیم؟ - پس بریم توی خط پرورش شتر علی اکبر ترابیان امروز این آدمها چقدر با ما مهربان شده اند. دلشان به رحم آمده و بارکمی…
-گفتید کجا؟ -خیابان 32 مجتمع کارگران 17 بلوک 65 -چند وقته آمدی شهر؟ -دوساله -روستا کار نداشتی؟ -چرا چندساله آب کم شده زراعت ها خوب نیست. سحر می رفتیم صحرا برای آبگیری، آفتاب برمی گشتیم برای خوردن ناشتا. حالا سحر راه می افتیم برسیم به کارخانه، سه ایستگاه عوض می کنیم بازم دیر می…
آه... ای توپ عزیزم مثل اینکه بازهم فقط من وتو باید باهم باشیم. با تو به تنهایی بازی کنم . یعنی خواندن بهتره از بازی کردن که هیچکس نمیاد با من بازی کنه . منم کتاب خوندن رو دوس دارن ، اوه خدا جون ،،، چرا معصومه یسبی هیچکی نمیاد با من بازی…
نفهمیدیم غذاهای روی میز چه زمانی به ته رسید. میز گرسنه بود همه چیز را می خورد، هرچه دم دستش بود. و بزرگ و بزرگتر می شد آنقدر که هر کدام از ما گوشه ای از آن افتاده بودیم و صدای هم را به سختی می شنیدیم ..آنقدر بزرگ که دیگر نتوانستیم همدیگر را…