عکس نوشت 46 بطالت و زشتی یک جاده خالی و کشدار را تنها یک رنگین کمان میتواند بشکند .!! تو؛ ای زیبای من اکنون که در انتهای جاده عمر کسالت بارم و در آسمان تاریک وجودم خود نمودی چون بارشی از انفجار نورهای رنگین کمان ؛!! بگذار حریفان کوردل دق کنند از حسرت و زیر…
عکس نوشت 45 دیدمش، با یک عالمه شکوفه همسفره بود. عمری از او گذشته اما دلش هنوز جوان بود. برایم که از قصه اش با آدم و حوا می گفت،گفتم: "عجب عمری داری!" گفت: "یک سیب است و یک دل که عاشق آدم شد." با چشمان گرد شده گفتم: "تو ! عاشق آدم شدی؟" آهی کشید…
عکس نوشت 44 میای یا بیام ؟!! خندید! چه زیبا میخندید، چه جادویی، چه معصومانه چه تنها . طعم خنده اش طعم آب نبات های دارچینی بود که مادر بزرگ از شابدل عظیم میاورد. طعم گس خرمالوهای نارنجی پاییز بود که از شاخه های بدون برگ شان آویز بودند . طعم خجالت پر از شوری…
عکس نوشت 43 وه که چه خیال انگیز است روزهای پاک، شیرین، شاد وپر هیاهوی کودکی دلم کودکی میخواهد🙏 کودکان شهر آنقدر در رفاه و دنیای بزرگترها فرود رفته اند که هیچ لذتی از کودکی خلاقیت ها و شادی های نمیبرند شاید مقصر ما هستیم که حیاطی برای دویدن کودکانمان نداریم آپارتمانی کوچک که فقط…