فریاد سکوت تازه به خانه رسیده ام. شب در حال پهن کردن سایه سنگینش روی زمین است. حکومت پایش را روی مردم گذاشته است. پاشنه پای حکومت درست روی گلوی من است. بقیه را نمی دانم. ولی همسایه میگوید که همه ی تنم درد میکند. دکمه تایید را فشار دادم آخرین قسط مسکن مهر پرداخت…
«مریم » صدای خنده های زن ها از اتاق عروس می آمد پنجره تا نیمه باز بود و عروس، بالای اتاق پشت به پرده گلدوزی شده سفید ایستاده بود رمضان دست اصغر را محکم توی دست هایش گرفته بود و داشت به درون اتاق از پنجره نیمه باز سرک می کشید اصغر گفت: - قشنگ؟…
بداهه نویسی سمانه ترحمی یوسفی گل های کاغذی را تا می کنم توی جیبم می گذارم، جیب شلوار پشمی ام لنگ دمپایی ام گوشه اتاق نشسته و خر روی آن زل زده به من این پا و آن پا می شوم سایز ۴۵ مال آدمیزاد که نیست، پای خر است لنگ می زند کاه و…
«حاملگی » شیرین به زن و مردی نگاه می کرد که روبه رویش، کنار دیوار ایستاده بودند زن با موهای قهوه ای آشفته با عصبانیت فریاد می زد و مرد فقط گوش می داد و سرش را گاه به گاه تکان می داد، زن با مژه های سیاه ریمل زده پلک می زد و مرد…