«حاملگی » شیرین به زن و مردی نگاه می کرد که روبه رویش، کنار دیوار ایستاده بودند زن با موهای قهوه ای آشفته با عصبانیت فریاد می زد و مرد فقط گوش می داد و سرش را گاه به گاه تکان می داد، زن با مژه های سیاه ریمل زده پلک می زد و مرد…
به نام خدا کارگاه مدرنیسم -استادترابیان تمرین پایانی فرزندِ فرزندانِ فرزندم را در کوپه های آخر به دنیا می آورم. سکوت گریه های نازکش از دیوارهای شیشه ایِ آگاهی ام عبور می کند. پرده ی ضخیم نامرئی کوپه را کنار می دهم او با چشم های تیله ایِ روشن، نیمه ی تاریک خورشید را نگاه…
«اژدها » همین صبحی حدود ساعت ده، رای دادگاه را از کافی نت نزدیک خانه ام گرفتم. توی رای دادگاه به پرداخت نفقه محکوم شده ام آن هم به صورت ماهیانه تا هر وقت زنده باشم و سارا هم زنم باشد. چند ماهی است که به خاطر تعدیل نیرو از کارخانه منسوجات اخراج شده ام.…
خنجر را کشیدم و روی گلویش گذاشتم، نبرید. یاد ابراهیم افتادم هنگام ذبح اسماعیل، خنجر او هم نبرید. ابراهیم اگر می دانست جایی که پیامبری بوسه میزند را خنجر نمی برد حتما همانند من قربانی را از پشت گردن ذبح می کرد. از کتاب ذبیح - محمد حسین اخوان طاهری(عضو انجمن ادبی سمر) انجمن…