عکس نوشت 1: سمانه حسینی- علی اکبر ترابیان- مهدی نوروزی-پریسا خزایی

  نفهمیدیم غذاهای روی میز چه زمانی به ته رسید. میز گرسنه بود همه چیز را می خورد، هرچه دم دستش بود. و بزرگ و بزرگتر می شد آنقدر که هر کدام از ما گوشه ای از آن افتاده بودیم و صدای هم را به سختی می شنیدیم ..آنقدر بزرگ که دیگر نتوانستیم همدیگر را…

0 دیدگاه

برف

از ماشین پیاده شدم. چکمه‌هایم تا جای قوزک پا، توی برف رفت. من در را نبستم، لابد خودِ دکتر کِش آمده و در را بسته. چراغ قوه را طرفش گرفتم. همانطور نگاهم می‌کرد، مثل همیشه. اصلا این نگاه‌هایش را دوست داشتم. یک قدم که به طرفش برداشتم با خودم فکر کردم، می‌شود خون آدم هم…

0 دیدگاه

پایان محتوا

صفحات بیشتری برای بارگیری وجود ندارد