عکس نوشت 54 به غیر از تو نظر پوشم شراب معرفت نوشم زخاک سجده می جوشم به دریا می رسم؟ آری چه اعجازی در این عالم بود بالاتر از آنی؟ که سر بر سجده ای اما به باطن شاه شاهانی در این افتادن بر خاک, چه اکسیری نهان استی؟ که بی حاجت به جام ومی…
شماره 1: کوت نمک -نه برداشت نه گذاشت خواهر جان، بی مقدمه گفت: شما خَنَه دَرِن، مُو ماشین، شما حقوق بِبَرِن، مو شغل آزاد دَرُم، شما دُنبَلَه نِدِرن، مو دنباله هام همه عَرُس داماد رفتن، خیله هم به هم می اِم، یک وقت رِه بِگن تا بِرم محضر، -جان سهیلا راست می گی؟ -به جان…
عکس نوشت 38 شماره 1: ما نامزد هم نیستیم خواهر برادریم من کرشمه ام داداشم ذوالفقار او دست نداره گنگ مادر زاده هروقت خیلی خوشحال میشه دوست داره دندونش بگیره هر کار کردیم نتونستیم این عادت رو از سرش بیرون کنیم. بچه ها توی کوچه ازش می ترسند. یکبار آدینه محمد پسر همسایه نونشو داده…
عکس نوشت 34 باربرها وسایل قدیمی و گرد و خاک گرفته خانه را داخل کامیون حمل بار گذاشتند. تنها و ساکت در اتاق قرمز مقر حکمفرمایی خانم والده ایستاده ام. پرده ابریشمی که از هند خریداری شده است هم مانند سایر وسایل کهنه و قدیمی شده و سوراخی بزرگ در میان آن به وجود آمده…