مثل نوشت 3: داستان آشغال از مهرداد دبیری به همراه نقد داستان

ضرب المثل : دوجو در شکم به که ده من به پشت داستان آشغال مهرداد دبیری هُرمِ گرما فضای اتاق را سنگین کرده. همینطورکه سمت پنجره می روم، تیشرت را در می آورم. همین رکابی هم زیادی است. پنجره را باز می کنم و روی لبه پنجره لَش... . اووخ، دستم سوخت... . آفتاب بی…

0 دیدگاه

مثل نوشت 2: داستان “قیچی” از راشین قشقایی به همراه نقد داستان

ضرب المثل : دوجو در شکم به که ده من به پشت داستان قیچی راشین قشقایی - راستش آقای دکتر، وقت مشاوره گرفتم برای مادرم و دخترم. - پس چرا شما آمدی؟ - به خودمم مربوطه. -بفرمایید! - همسایه ی بالایی ما از شما خیلی تعریف می کرد. - لطف دارن بفرمایید! - او از…

0 دیدگاه

مثل نوشت 1: داستان “بدلی” از شهین پوستچی خراسانی به همراه نقد داستان

ضرب المثل : دوجو در شکم به که ده من به پشت داستان بدلی شهین پوستچی خراسانی - به خدا می خرمش. صبر کن آخر می خرمش  نازیلا از صبح ۱۰ بار حرفش را تکرار کرده بود. تقصیر خودم بود اگر دیروز با هم از جلوی آن مغازه بدل فروشی رد نشده بودیم حالا این…

0 دیدگاه

پایان محتوا

صفحات بیشتری برای بارگیری وجود ندارد