عکس نوشت 19: معصومه خزاعی-نجمه مولوی-مجتبی جعفری و…

سروان سهیلی آآآی. سروان سهیلی، کجا رفتی خبر مرگت. باد زد. در بسته شد. من موندم تو سلول. خاک به سرت مراد این کار رو هم نتونستی درست انجام بدی قرار شد سلول رو بشوری ده تومن بهت بده. ابله چرا حول کردی کلید رو نیاوردی تو. درسته یه کار کوفتی بهت دادن تا شاید…

0 دیدگاه

عکس نوشت 18: مهدی نوروزی-معصومه خزاعی-مجتبی جعفری-هما رضوی

  در من شهری ‌است که هر از گاهی در غبارهای خاکستری‌ام پنهان و پیدا می‌شود. ساکنانش پنجره هایشان را محکم بسته‌اند تا غبار در ریه‌هایشان فرو نرود و وقتی بیرون می‌آیند دلشان به این خوش است که ماسک شان فیلتر دارد. در من شهری است که بلندترین برجش خودش را به نزدیکی گوشم رسانده…

0 دیدگاه

عکس نوشت 16: مهدی نوروزی -طاهری-معصومه خزاعی

  عاقبت، آن ماهی که سالها در شکمش زندگی کردم، شکار شد. منتظر بودم تا به ساحلی امن و سرسبز برسم. و صیاد ماهی را به ساحل کشاند. از توی آن تاریکی ها شنیدم که گفت: خنجرم را بیاورید.  صیاد خنجرش را فرو کرد و دیوارخانه ی چند صدساله ام را پاره کرد. حالا من…

0 دیدگاه

عکس نوشت 15: مهدی نوروزی

  از وقتی  عنکبوت زرد به دیوار اتاقم آمد ساعت دیواری هم برعکس چرخید.  عنکبوت زرد را خواب دیدم، خواب دیدم پشت پروانه ای سوار بود‌.  و عنکبوت، از همان پشت پروانه، از همان خواب، اتاقم را دید. تارش را انداخت دور چرخ دنده های ساعت، و ساعت را متوقف کرد. در آن توقف توانست…

0 دیدگاه

پایان محتوا

صفحات بیشتری برای بارگیری وجود ندارد