عکس نوشت 50 می خواست آخرین کلمه کتابش را بنویسد و بعد خودکشی کند. مداد نداشت. کاغذ هم تمام شده بود. گاهی برای خودکشی همه چیز مهیاست اما برای نوشتن یک کلمه نه کاغذ هست و نه مداد. معصومه خزاعی یک بغل روشنی برایم آورد آنقدری که گره از قلبم گشود و سر ریز شد.…
عکس نوشت 49 رابطه و کُنش های فردی و هوش ِ عاطفی و هیجانی EQ در مواجه با کرونا و تاثیر آن در شیوع ِ آن" هوش ِ عاطفی و هیجانی، همان ست که با بخشی از آن به دنیا آمدیم و بخش ِ دیگر ِ آن نیز طی ِ زیسته هایمان در زندگی به…
عکس نوشت 48 می ترسم از هر دستی که به سویم دراز شود. زخم ها خورده ام از دست های سپید، دست های سرخ، دست های رنگین، دست های خالی، دست های پر... نمی دانم اینبار چه بروزم خواهد آورد این دست ناآشنا. ای دست ناشناس ایندفعه باز برایم چه مصیبتی به ارمغان آوردی. …
عکس نوشت 46 بطالت و زشتی یک جاده خالی و کشدار را تنها یک رنگین کمان میتواند بشکند .!! تو؛ ای زیبای من اکنون که در انتهای جاده عمر کسالت بارم و در آسمان تاریک وجودم خود نمودی چون بارشی از انفجار نورهای رنگین کمان ؛!! بگذار حریفان کوردل دق کنند از حسرت و زیر…