عکس نوشت 28 چقدر باید بدم؟ +برای چی؟ _برای کلید موتورم +خریدارم _نه نمی فروشم نون زن و بچم رو باهش در میارم +موتور رو نمیگم _من چیز دیگه ای ندارم برای فروختن فروشنده کلید را در آورد و گفت: هیچی نمی خواد بدی...دل خوش سیری چند؟ سمانه حسینی خدایا چکار کنم امروزم هیچی انگار…
عکس نوشت 27 آرزو اولی: میدونی چه آرزویی دارم؟ دومی: چه آرزویی ؟ اولی: کاش میشد زیریک چترباهم دیگه زندگی کنیم. گاهی چای بخوریم. گاهی هم قهوه. حتی اگه روی رمل های کویرباشه! دومی: لیاقت تو همون کویر سوزانه! آخه داینم آرزویه که کردی. نجمه مولوی باد شروع به وزیدن کرده بود و کاغذ رنگیها…
عکس نوشت 26 برای آن چنار جوان آنقدر خندید که چنار، بهارش را به یاد آورد و خزان شد. برای بزغاله ی سفید بی بی هم همانقدر خندید، بزغاله از روز بعد گم شد و بعد از چند روز بار دیگر از مادرش به دنیا آمد. خنده هایش نمی دانم چه خاصیتی داشت که ریشه…
عکس نوشت 25 به خط! به خط! پرت و پلا هم شد عیب نداره. فقط با فاصله حرکت کنید. کرونا پیر و جوون نداره. پنگوئن و آدم هم نمی شناسه. فقط می خواد سبدش رو پر کنه و ورداره ببره. خیلی هم قانع است به درهم و از یک کنار هم خیلی رضایت میده آخه…