«اژدها » همین صبحی حدود ساعت ده، رای دادگاه را از کافی نت نزدیک خانه ام گرفتم. توی رای دادگاه به پرداخت نفقه محکوم شده ام آن هم به صورت ماهیانه تا هر وقت زنده باشم و سارا هم زنم باشد. چند ماهی است که به خاطر تعدیل نیرو از کارخانه منسوجات اخراج شده ام.…
به نام خدا تمرینی در مدرنیسم استاد ترابیان "حجم خالی" می توانست راه برود اما دستانش هنوز کوچک بود و سفید. مرد کیسه ی خالی را در کنجِ بدون دیوار می گذارد و او را در آغوش می گیرد، شکلات خوش بویی را در دست کوچکش می گذارد و آن را آرام می بندد. شکلات…
آشنایی با مدرنیسم استاد ترابیان بوکس به خانه میآیم و به روی خودم نمیآورم که از کارش ناراحتم. مثل هر روز دمنوش مورد علاقه مان را دم میکنم. و با هم می نوشیم. رو به رویش نشسته ام. نگاهش می کنم. پسرم را می گویم. به چهره اش نگاه می کنم. کله اش را با…
« تغییر می کنیم، پس هستیم » شیرین جانم این دومین نامه ای است که برایت می نویسم می دانم این روزها سالروز آغاز آشنایی من و تو در حضور او است آن هم در این فصل بهار که درختان، شوق گرم زمین را دریافت می کنند این روزها باران ،بوی اورا می دهد و…