سرانجام پس از گذشت ۷۵ سال نسخه کامل توپ مرواری، آخرین اثر صادق هدایت، منتشر شد.
چند سال پیش سرانجام نسخه کامل و دستنویس “بوف کور” به همت م. ف. فرزانه، توسط نشر باران در سوئد منتشر شد. پس از آن ناصر پاکدامن “وغوغ ساهاب” را در پاریس منتشر کرد و حال آخرین دستنویس توپ مرواری به شکل کامل خویش در آلمان منتشر شده است.
صادق هدایت نسخه نهایی “قضیه توپ مرواری” را در سال ۱۳۲۷ برای انتشار در خارج از کشور برای دوستش حسن شهیدنورایی در فرانسه میفرستد تا با نام مستعار “هادی صداقت” در پاریس منتشر شود. مرگ نابهنگام شهیدنورایی و در پی آن خودکشی هدایت، انتشار آن را به تعویق انداخت.
توپ مرواری اثری ست طنز که همچون دیگر آثار طنز هدایت، سیاست و فرهنگ دستمایه آن است. پیش از کودتا و پس از مرگ هدایت نسخهای ناکامل از آن در چند شماره از هفتهنامه “آتشبار” به مدیریت ابولقاسم انجوی شیرازی منتشر شد که در پی توقیف نشریه و بازداشت مدیر آن، انتشار آن نیز متوقف ماند. همین نسخه منبعی شد برای بازچاپهای این اثر.
در سال ۱۳۶۹ نشر آرش در سوئد نسخهای از توپ مرواری را با “مقدمه و توضیحاتی” از محمدجعفر محجوب با استفاده از نسخهای دستنویس که او در دست داشت، منتشر کرد. پس از مرگ محجوب همین نسخه را ناصر زراعتی با اتکا بر نسخهای که تازه به دست آورده بود، با اندک ویرایش بازچاپ کرد.
قضیه توپ مرواری
توپ مرواری زبانی تند و خشن دارد. پنداری واپسین فریادهای هدایت است. اعتراض اوست به جامعهای که توان هستی را از او ربوده است. فریاد اوست بر سر فرهنگی که انسانها را “امت” و “رعیت” میخواهد.
توپ مرواری گاه هزل است، گاه فکاهی، گاه شعر است و گاه داستان، گاه دردیست که فریاد میشود و گاه فریادیست که به دشنام مینشیند. پنداری استفراغ تاریخ و فرهنگیست که زندگی را بر مردم تلخ گردانیده است. توپ مرواری ضد همهچیز است. چیزی در آن ستایش نمیشود. امیدی در آن به چشم نمیخورد. جهان پوسیدهای به زیر ذرهبین کشانده شده است. نمایش ذهن عقبمانده و اخلاق سنتی ماست که راه به پیش ندارد. نمایش فرهنگ عوام است در برابر فرهنگ نو.
هدایت از تمامی شگردهای زبانی استفاده میکند تا همین فرهنگ خرافه و فریب را بازشناساند. از پندارهای عوام بهره میگیرد و در این راستا گنجینهای گرانقدر از باورها، اصطلاحات، فولکلور و گویشهای مردم عادی فراهم میآورد. او حتی زبانهای داخل کشور را نیز در این اثر دستمایه کار خویش قرار میدهد. توپ مرواری گاه از سبک قصهنویسی و گاه نیز نقالی و قصهپردازی بهره میبرد. “اکوان دیو” و کریستف کلمب را استادانه همراه “وروره جادو” و “مادر فولادزده” کرده، در کنار شاهان مینشاند تا “طلسم زمان” بشکند و به شیوهای نو داستانی را بازگوید.
توپ مرواری داستان “فالوس”گراییست در فرهنگ ما در پیوند با “قدرت” و “قانون”؛ چیزی که تاکنون هیچ نویسندهای شهامت بیان آن را نداشته است. توپ مرواری داستان توپیست که سالهای سال در میدان ارگ تهران قرار داشت و زنان و دختران جوان برای رسیدن به خانه شوهر و آبستن شدن، سر و صورت به آن میساییدند و سوارش میشدند. هدایت میکوشد گذشتهای برای این توپ که ارزش تاریخی دارد، در ذهن داستانی خویش بجوید و قدرت آن را در قوانین کشور، در حرمسراها و ذهن عوام، بازیابد.
توپ مرواری؛ داستانی که تکرار میشود
توپ مرواری داستان کولونیالیسم است، تاریخ استعمار است که غارت ذهن را نیز با خود به همراه دارد. هدایت میکوشد بر این تاریخ سراسر فاجعه لباس طنز بپوشاند و عظمتهای پوشالی آن را به سخره گیرد. بر این اساس سلیقه داستانی خویش را به کار میگیرد تا از جهانی بنویسد که همیشه کسانی چون او را پس میزند و آینده را قربانی گذشته میکند. از این جهان سراسر تناقض که در آن ناآگاهی پرچمدار است، هیچ امیدی راه به بهبودی نمیبرد.
توپ مرواری یادآور داستان “غزیه فرویدیسم” در “وغوغ ساهاب” است که هدایت به نقل از فروید “یک جهنم شهوتی” در “روح آدمها” پیدا میکند و به این نتیجه میرسد که «اساساً بشر روی شهوت زندگی میکند.» و همین شهوت است که باعث میشود توپ مرواری از آمریکا به پرتغال کشانده شود، از آنجا به ایران و سپس هند برده شود و در نهایت به تهران منتقل گردد. رضاشاه نیز به همین علت آن را در “باشگاه افسران” به “قنداقی سمنتی” محبوس میگرداند تا هیچ زنی نتواند به آن نزدیک شود.
و چنین بود تجربه حضور توپ مرواری در ایران؛ از دودمان افشاریان، صفویان، قاجار تا پهلوی. «اگر باورتان نمیشود، بروید از آنهایی که دو سه خشتک از من و شما بیشتر جر دادهاند بپرسید. گیرم که دوره برو بروی توپ مرواری را ندیده باشند، حتماً از پیر و پاتالهای خود شنیدهاند… توپ مرواری توی میدان ارگ شق و رق روی قنداقهایش سوار بود… تا چشم کار میکرد مخدرات یائسه، بیوههای نروک ورچروکیده، دخترهای تازه شاشکفکرده، ترشیدههای حشری یا نابالغهای دم بخت از دور و نزدیک هجوم میآوردند… آنهایی که بختشان یاری میکرد سوار لوله توپ میشدند، از زیرش درمیرفتند… یکجای تنشان را به آن میمالیدند… تا دنیا دنیاست آن را وسیله بختگشایی خودشان قرار بدهند.»
با انتشار این نسخه میتوان گفت که سرانجام اثری دیگر از صادق هدایت به شکل کامل خویش، بدون هیچ سانسوری، در اختیار تاریخ ادبیات ایران گذاشته شد.
مطالب بیشتری را در سایت سمر بخوانید
گفتوگو با کاوه میرعباسی به مناسبت انتشار رمان «روباه» از دی. اچ. لارنس
فراخوان اولین مسابقه بینالمللی ادبی فرهنگی «پارسی وطن است»
معرفی پرکاربردترین نظریههای نقادانه ادبی در «نظریه و نقد ادبی»