برای درک بهتر مفهوم سورئال، میتوان به فیلمهای سورئالی که تا به حال ساخته شدهاند مراجعه کرد. این فیلمها اگر با رئال ترکیب نشده باشند و مطلقا سورئال باشند، میتوانند فضای خوابآلود سورئال را به درستی نشان دهند. به عنوان یک مثال خوب، میتوان به فیلم سگ آندلوسی اشاره کرد. فیلمی که شما در حین دیدنش حس دوگانهای خواهید داشت. از طرفی نمیدانید چه میبینید و از طرفی آن چه را میبینید، آنقدر راحت هضم میکنید که انگار آنرا قبلا جایی دیدهاید! و البته که شما اشتباه نمیکنید. از آنجا که سورئال قصد دارد تا فقط رویا، خواب و توهم را بازنمایی کند، دیدن چنین تصاویری که برخواسته از ناخودآگاه است، برای ناخودآگاه شما نیز، غیرقابل باور نیست.
ماجرای ساخت این فیلم از زمانی آغاز میشود که روزی دالی به بونوئل میگوید خواب دیده که از کف دستش مورچه بیرون میآید و بونوئل هم میگوید خواب دیده که تیغی، سفیدی چشمی را میبُرد. این دو خواب، ایده اولیهی دو صحنه این فیلم را تشکیل میدهند. و اینچنین تصمیمی بین آنها گرفته میشود، مبنی بر ساختن فیلمی که تماما بر اساس رویا باشد. نوشتن فیلمنامه، هفت روز به طول میانجامد و در نهایت این فیلم ساخته میشود. این فیلم صامت و به مدت شانزده دقیقه است که گویا نسخه اولیه آن بیشتر از اینها بوده، اما پس از اتمام کار، دالی و بونوئل تصمیم میگیرند تمام صحنهها و سکانسهایی را که حاویِ حتی ذرهای منطق هستند، حذف کنند. آنها میخواستند که فیلمشان مطلقا سورئال باشد و سورئال یعنی نداشتن منطق و دلیل. بونوئل میگوید روزی که فیلمش برای اولین بار اکران شده، جیبهایش را پر از سنگ کرده که اگر تماشاچیان فیلم را به گفته خودش “هو” کردند، دست خالی نباشد و آنها را سنگ باران کند! اما اوضاع اینگونه پیش نرفت. این فیلم آنقدر با اقبال عموم روبهرو شد که اکران آن هشت ماه به طول انجامید و بونوئل سنگهایش را به آرامی روی زمین ریخت. آنچه درباره ساخت این فیلم ذکر شد، برگرفته از مصاحبه ژان کلود کریر با بونوئل است.
از آنجا که در سورئال، سعی بر آن است که تصاویر را از ناخودآگاه منتقل کنیم، برخی از روانشناسان معتقدند که میتوان از روی یک اثر سورئال، به درونیات خالق آن اثر پی برد. به عنوان مثال، پیانو، الاغ و کشیش که هر سه هم زمان در یک صحنه این فیلم نشان داده شدهاند، هر کدام میتوانند معنایی را برسانند، پیانو نماد روشنفکری، الاغ نماد حماقت و کشیش نماد مذهب. پس میتوان گفت احتمالا صاحب چنین رویایی در کشمکش بین دین و عقل است. اما وقتی چنین توضیحات و تفسیرهایی در مورد سکانسهای مختلف این فیلم به بونوئل گفته میشد، او فقط میخندید. چراکه از دید او، این صحنهها، هیچ تفسیر و توضیحی ندارند. البته که او در این باره حق هم دارد. زیرا سورئالی که پشتش تفسیر و دلیل و منطق باشد، دیگر سورئال نیست. با این وجود، سورئال اگر برگرفته از ناخودآگاه باشد، شاید واقعا بتواند از درونیات انسان، خبر دهد. اما گاهی در خلق یک اثر سورئال، خالق آن اثر، صرفا ناخودآگاه خود را به تصویر نمیکشد، بلکه شاید خیلی ناخواسته، از خودآگاه خود هم کمک میگیرد و در چنین مواقعی، دیگر هر گونه توضیح و تفسیر راجع به آن اثر، کاری عبث خواهد بود.
و در آخر، نکته جالب توجه این فیلم در آن است که اگر کسی به شما بگوید خلاصه فیلم چیست، ذهن شما از کار میایستد. ویژگی یک نوشته یا فیلم سراسر سورئال در این است که هیچکدام از صحنهها ادامه هم نیستند و شما نخواهید توانست برداشت خود را خلاصهوار عنوان کنید. برای اینکه به دیگری توضیح دهید که چه دیدهاید مجبورید صحنههایی که بیشتر در ذهنتان مانده را نام ببرید. به عنوان مثال: افتادن یک دست کف خیابان، کشیدن دو پیانو با دو الاغ مرده و دو کشیش، بریدن چشم (واقعا در این سکانس چشمی بریده میشود اما نه چشم یک انسان، چشم یک گاو)، زن و مردی کور تا شانه زیر خاک و …
سیده هدی قاسمیان