این کار هر روزم شده که از پشت این میله ها به اون پرنده نگاه کنم راحت روی شاخه درخت نشسته و جیک جیک میکنه انگار نه انگار که دل من هواشو میکنه نمیدونم من تو حصارم یا اون تو حصار! بی دغدغه از بودن من یا نبودن بقیه پرنده ها برای خودشون میچرخه تو…
داشت می رفت سر کار دیرش شده بود دستش رو کشیدم گفتم بیا نگاه کن: چی باشه ماه که اگر سایه ش، فقط سایه ش بیفته رو خورشید روزگارشو اینجور سیاه می کنه! گردن کشید پشت شیشه سیاه: تو هم دست گرفتی ما رو سر صبحی شاعر شدی! گفتم نه جان تو چی می شه…
- خریت خریته اوستا - مثل ادم حرف بزن سر صبحی بفهمم -طرف مهریه اش گذاشته اجرا یک ملیون گل رز اوستا پای قاطر را بلند می کند و میخ های سمش را در می آورد. پای قاطر را توی دست گرفته، میخ کش را روی میزکار می گذارد. چشم ریز می کند…
پیرزن بیچاره مدام می خندد لبخند از لبش دور نمی شود ولی خدا می داند توی دلش چند آسمان ابر جمع شده! شوهرش تصادف کرد، پسرش به مرض لاعلاج رفت و دخترش سربه نیست شد تا الان هیچ کس خبری از نیاورده نه پلیس نه شرکت محل کارش نه دوستان نزدیکش، تنهای تنها شده شاید…