به نام خدا دوره مدرنیسم - استاد ترابیان - بداهه نویسی "سایه ی سپید" پنجره ی تاریک را باز می کنم، صدای ماشین های خیابان اصلی شهر لحظه ای قطع نمی شود. هر ۵ ثانیه یکبار، نزدیک می شوند اوج می گیرند دور می شوند. و در انتهای هر دور شدن، صدایی که نزدیک می…
به نام خدا تمرینی در مدرنیسم استاد ترابیان "حجم خالی" می توانست راه برود اما دستانش هنوز کوچک بود و سفید. مرد کیسه ی خالی را در کنجِ بدون دیوار می گذارد و او را در آغوش می گیرد، شکلات خوش بویی را در دست کوچکش می گذارد و آن را آرام می بندد. شکلات…
آشنایی با مدرنیسم استاد ترابیان بوکس به خانه میآیم و به روی خودم نمیآورم که از کارش ناراحتم. مثل هر روز دمنوش مورد علاقه مان را دم میکنم. و با هم می نوشیم. رو به رویش نشسته ام. نگاهش می کنم. پسرم را می گویم. به چهره اش نگاه می کنم. کله اش را با…
به نام خدا بداهه ای در رئالیسم جادویی استاد ترابیان ملحفه ی سفید دست سرد و سنگینش بوی سیگارِ تلخ ارزان قیمتی را می دهد که پدرم هم می کشید. بر سرم سنگینی می کند. پشتم را می چسبانم به ملحفه ی سفیدِ دور دست دوزِ آبجی ملیحه اش و تن نحیفم را کمی آن…