عکس نوشت 40: شهین پوستچی-راشین قشقایی-رویا روبند و…

عکس نوشت 40 شماره 1: نشسته بود میان رنگهای قالی و پرچم های طلایی زعفران را از میان گلهای بنفش بیرون می کشید. پدر آمد و نگاهی به دست های نارنجی اش کرد و با خنده ای که از زیر سبیل سفیدش معلوم بود گفت: ترنج خاتون! دیگه سیاه بختیت تموم شد بابا دیگه تموم…

0 دیدگاه

عکس نوشت 22 (بخش دوم)

پسرها به طرف میدان ابتدای ده دویدند و زودتر ازسایر اهالی به میدان رسیدند. آقا معلم آمد. آقا معلم آمد. بارسیدن جیپ کهنه قدیمی آموزش و پرورش از راه، نفس ها در سینه حبس شد و سکوت همه جا را فراگرفت. دختر ها  روی تپه مشرف به میدان ایستاده بودند که معلم جدید از ماشین…

0 دیدگاه

نقد یک داستان خیلی کوتاه از ارنست همینگوی

نقد یک داستان خیلی کوتاه از ارنست همینگوی همینگوی نویسنده‌ای‌ست که تقریبا همه‌ی داستان‌های‌اش به طرز مشخصی از تجربیات و علایق شخصی خود او مایه گرفته‌اند؛ شاید یکی از رموز موفقیت‌اش هم همین باشد: او از چیزهایی می‌نویسد که با پوست و استخوان تجربه‌شان کرده و به همین علت، شناخت کافی و وافی از آن‌ها…

1 دیدگاه

پایان محتوا

صفحات بیشتری برای بارگیری وجود ندارد