عکس نوشت 42 وسط بهشت وقتی و سط بهشت میرسم، آهو می شوم. بعد شاخ در می آورم از حیرانی و حیرت. چرا؟ معلوم است! چون گل ها به هر شکلی که بخواهند در می آیند. من سرشار از گل می شوم. چشم و گوش و لب و گونه و پوست و شاخم، پر از…
شماره 1: کوت نمک -نه برداشت نه گذاشت خواهر جان، بی مقدمه گفت: شما خَنَه دَرِن، مُو ماشین، شما حقوق بِبَرِن، مو شغل آزاد دَرُم، شما دُنبَلَه نِدِرن، مو دنباله هام همه عَرُس داماد رفتن، خیله هم به هم می اِم، یک وقت رِه بِگن تا بِرم محضر، -جان سهیلا راست می گی؟ -به جان…
(تقدیم به تمام کسانی که برای بیمار کرونایی مادر بودند) چکچک ساعت از ۱۲ گذشته، رادیو روشن است. گوینده میگوید: بامداد یکشنبه ی شما بخیر. دیشب ،باران قرار با پنجره داشت روبوسی آبدار با پنجره داشت یکریز به گوش پنجره، پچ پچ کرد چک چک چک چک چه کار با پنجره داشت؟ شعر خوبی است.…
شماره 1: خبر دیررس تهمینه خانم صدام زد: سودابه سودابه دویدم به طرفش روی بهارخواب، داشت آیت الکرسی و چهارقل می خواند و روی کفن مهر می زد. گفتم: بله صدام زدید؟ گفت: عروس گلم بی زحمت همون گلابدون چینی کنار آینه شمعدون رو بیار. گفتم: چشم مثل برق رفتم و آوردم دادم دستش، یک…