مثل نوشت 5: داستان “قندخون” از مهدی نوروزی به همراه نقد داستان

ضرب المثل : همه دیده می خندند، کور نادیده داستان قندخون مهدی نوروزی پدرش، برای شکار قند خون خود، درخت کاج را نشانه رفت. پدرش می گفت: قند خونم را روی همین کاج می بینم. خیلی وقت بود که قند خون پدر، به قول پسر قدبلند، بازی بازی در می آورد. بالا بالا می پرید.…

0 دیدگاه

مثل نوشت 4: داستان “تقلب” از معصومه خزاعی به همراه نقد داستان

ضرب المثل : دوجو در شکم به که ده من به پشت داستان تقلب معصومه خزاعی  با دارایی کم، استعداد اندک، توانایی مالی، امکانات کاری و... کم به درد بخور آدم بسازد و کنار بیاید بهتر از این هست که در فراوانی چیزهای به درد نخور غرق شده باشد. - ببین مینا جون چقدر بهت…

0 دیدگاه

مثل نوشت 3: داستان آشغال از مهرداد دبیری به همراه نقد داستان

ضرب المثل : دوجو در شکم به که ده من به پشت داستان آشغال مهرداد دبیری هُرمِ گرما فضای اتاق را سنگین کرده. همینطورکه سمت پنجره می روم، تیشرت را در می آورم. همین رکابی هم زیادی است. پنجره را باز می کنم و روی لبه پنجره لَش... . اووخ، دستم سوخت... . آفتاب بی…

0 دیدگاه

مثل نوشت 2: داستان “قیچی” از راشین قشقایی به همراه نقد داستان

ضرب المثل : دوجو در شکم به که ده من به پشت داستان قیچی راشین قشقایی - راستش آقای دکتر، وقت مشاوره گرفتم برای مادرم و دخترم. - پس چرا شما آمدی؟ - به خودمم مربوطه. -بفرمایید! - همسایه ی بالایی ما از شما خیلی تعریف می کرد. - لطف دارن بفرمایید! - او از…

0 دیدگاه

پایان محتوا

صفحات بیشتری برای بارگیری وجود ندارد