مثل نوشت 10: داستان “دل بسته” از محمد علوی به همراه نقد داستان

ضرب المثل : ای عجب میش دل بسته به گرگ داستان "دل بسته" از محمد علوی زن کمی قد بلندی کرد تا چهره اش کامل در آینه ی رنگ ورو رفته که یک گوشه اش شکسته بود کامل شود. جای زخم روی بینی اش به یک گردی سیاه رنگ تبدیل شده بود. با احتیاط نوک…

0 دیدگاه

گزارشی از برگزاری جلسه برنامه ریزی انجمن ادبیات داستانی سمر

دست راست آینه نزدیک به ساعت چهار، عصر روز پنج شنبه ۲۳ دی ماه. وارد برج باران ۱ می‌شوم راهنما می‌گوید: مستقیم، به آینه رسیدی، سمت راست. وارد می‌شوم به قول فردوسی: باشید نگاهِ باصفایی است. صندلی‌ها صمیمی اند. شمع های کوچک در حباب های شیشه ای، سر می‌دهند و برپایی ایستاده‌اند. خیلی زود همه…

0 دیدگاه

مثل نوشت 7: داستان “شاتوت” از راشین قشقایی به همراه نقد داستان

ضرب المثل : کاسه داری آرک و اورک، تو پر کنی، من پر ترک داستان "شاتوت"  از راشین قشقایی کله ی‌‌ ظهر بلند شده آمده رفته بالای درخت، شاتوت بچیند، فریده از پای درخت داد می‌زند: فرید جان مواظب باش، فرید جان ته سطل پر شد بیا پایین، فرید جان چیزی تنت نیست آفتاب سوخته…

0 دیدگاه

مثل نوشت 3: داستان آشغال از مهرداد دبیری به همراه نقد داستان

ضرب المثل : دوجو در شکم به که ده من به پشت داستان آشغال مهرداد دبیری هُرمِ گرما فضای اتاق را سنگین کرده. همینطورکه سمت پنجره می روم، تیشرت را در می آورم. همین رکابی هم زیادی است. پنجره را باز می کنم و روی لبه پنجره لَش... . اووخ، دستم سوخت... . آفتاب بی…

0 دیدگاه

پایان محتوا

صفحات بیشتری برای بارگیری وجود ندارد