یکی از تکنیکهای تقویت نوشتن، خاصه در تمرین نوشتن داستانهای کوتاه، خواندن اثری از یک داستاننویس مشهور، و تعمیم آن است. در این تکنیک، داستاننویس، سعی دارد که با خواندن مکرر یک داستان و جمعآوری نکات آن و همچنین تحلیل محتوا، در ادامه آن داستان، داستانی بنویسد. به شکلی که بتوان گفت داستان جدید، قسمت دوم داستان اصلی است. این کار را میتوان با تغییر راوی و یا دنبال کردن سرنوشت یکی از شخصیتها انجام داد. برای مثال، در اینجا از داستان گرگ استفاده کردهایم. داستان گرگ یکی از داستانهای کوتاه “هوشنگ گلشیری” از کتاب “نیمه تاریک ماه” است. ابتدا به خلاصه این داستان میپردازیم:
خلاصه داستان:
داستان گرگ، دربارهی دکتری است که با همسرش در دو اتاق بهداری روستا، آن طرف قبرستان زندگی میکند. همسر دکتر، که اختر نام دارد، با آمدن اولین برف، گوشهگیر و منزوی میشود و در مواقع تنهایی مدام از پشت پنجره، به گرگی زل میزند که از نظرش مثل سگی بیآزار است. این کار آنقدر ادامه پیدا میکند که دکتر کم کم فکر میکند او مریض است. در نهایت، دکتر یک شب قصد میکند که اختر را به شهر ببرد. در راه، که هوا سرد میشود، موتور ماشین خاموش میشود و دکتر به خاطر وجود گرگ، از ماشین پیاده نمیشود. اما اختر، از ماشین پیاده میشود و دیگر هم پیدا نمیشود.
اکنون با توجه به خلاصه داستان، میتوان دریافت که کلیات داستان چگونه است. بسته به اینکه شما به عنوان مخاطب، چه کسی را شخصیت اصلی در نظر بگیرید و یا تمایل داشته باشید که به بسط کدام شخصیت بپردازید، میتوانید ادامه این داستان را با ایجاد طرح اولیه، خلق کنید. به عنوان مثال فرض کنید که پس از خواندن داستان و گم شدنِ شخصیت اختر در انتهای آن، تصمیم بگیرید که قسمت دوم را بر اساس شخصیت “اختر” بسازید. در این صورت، تنها کافی است که طرح و چهارچوب داستان جدید را در ذهنتان خلق کنید، پس از آن با انتخاب راوی و زاویه دید و دیگر متدهای مهم در داستان کوتاه، میتوانید داستانی جدید بر پایه داستان قبلی بنویسید. به عنوان مثال داستان “برف” (نوشته خودم) به عنوان قسمت دوم داستان گرگ و از زبان اختر در پست بعدی آورده شده است.
اگر در داستان “برف” دقت کنید، متوجه میشوید که در آن سعی شده است که تمام المانهای موجود در فضای داستان و حتی خصوصیات اخلاقی شخصیتهای داستان، به همان شکلی که در داستان “گرگ” بوده است، بیان شوند. یکی از نکات مهم در این تمرین، عدم وجود تناقض بین دو داستان است. از فضای سرد و زمستانی گرفته، تا اخلاقهای خاص اختر، مثل انداختن موهای سیاهش جلوی سینه، یا نشان دادن دیدِ نقاش گونهاش، حتی بعضی از دیالوگهایی که عینا تکرار شدهاند، همه و همه بیانگر آن است که نویسنده، سعی در موازی کردن داستان دوم با داستان اول دارد. نکته مهم دیگری که حتما باید به آن دقت کرد، عدم ایجاد هر گونه اتفاق و حادثه و مسالهای است که به طور ناگهانی رخ دادهاند. به خاطر داشته باشید که داستان، یک طرح هوشمندانه است و در آن اتفاقات ناگهانی، معنا و جذابیتی ندارند.
سیده هدی قاسمیان
بسیار زیبا