عکس نوشت 44

میای یا بیام ؟!!

خندید! چه زیبا میخندید، چه جادویی، چه معصومانه چه تنها .

طعم خنده اش طعم آب نبات های دارچینی بود که مادر بزرگ از شابدل عظیم میاورد.

طعم گس خرمالوهای نارنجی پاییز بود که از شاخه های بدون برگ شان آویز بودند .

 طعم خجالت پر از شوری را داشت که میخواست فریاد بکشد “بیا” اما نمیتوانست پس میخندید!!

میخندید؛ خنده اش آرام و سر ریز از گلدان پر از گل دهانش مثل قطرات لغزان و کشدار عسل می چکیدند. از لبه فنجان قلبش؛ روی لبهایم وچشمهایم .

و من آنقدر محو لبخنده اش بودم که بلندی دیوار را ندیدنم ، تاریکی گودال زیر پا را ندیدم لبه نازک ولغزان دیوار راندیدم وصدای فریاد خشماگین پدرش وجیغ ترسان همسایه هارا نشنیدم.

 هنگام سقوط هنوز و هر لحظه لبخند شیرینش را می دیدم و شعله عشقه تابیده گیسوی مواجش که قلبم را اسیر ساخته بود میبوییدم

پس مُردم ! بدون درد؛ بدون دریغ !!

شوریده دل

گفته بود به پدرت بگو فردا قایق‌ها صبح زود می‌روند دیر نکند!

می‌خواستم بخندم و بگویم به قایق‌ها بگو می‌آیم، صبح زود!

ولی او افتاده بود، خیلی وقت قبل از اینکه بتواند بشنود چه می‌خواستم بگویم.

زیر پایش شُل بود و دستش به جایی بند نبود.

فردا صبحش هیچ قایقی به دریا نرفت، من رفتم می‌خواستم سرقولم بمانم.

سمانه حسینی

چیاماکا

– چایوما 1، چایوما دیدمت دیوونه!

– میدونم دیدی، می خوام، دست چپم رو بگیرم بالا از کنار پنجره مثل باد رد شم، اگه تونستی بگیری تا کنار رودخانه کولت کنم. چیاماکا2 حاضری؟

– حاضرم

– خوب بشمار!

– یک دو سه

 چرا پاورچین پاورچین میای؟  مگه نگفتی مثل طوفان میای، گرفتمت!

– دوست داشتم تو برنده شی.

– خوب بیا سوارت شم.

 چایوما چیاماکا را روی کولش گذاشت و از خانه بیرون آمد و مثل اسب از کوچه به راه اصلی زد و پیچید سمت مزرعه نیشکر تا خودش را به رودخانه برساند.

مادرش زنبیلی بر سر پر از کالامانسی3 و لوکات و لانگست، داشت بر می گشت به خانه،

داد کشید:

-کجا می‌بری چیاماکا را؟

– می برمش تا کنار زامبز4

– پسره ی دیوانه، الان تمام تمساح ها کنار آبند، نزدیک بشی هر دو تاتونو می بلعند.

– نزدیک نمی شیم.

– برگرد!

– قول دادم تا کنار زامبز ببرمش.

– غلط کردی قول دادی، برگرد!

 چیاماکا موهای وزوزی چایوما را نوازش کرد و گفت:

– قول دادی برو دیگه.

چایوما حرف مادرش را نشنیده گرفت دویدبه طرف زامبز، تمساح ها روی آب بودند، چشمان هرکدام مثل دو تا چراغ قوه از آب بیرون زده بود.

چایوما نشست و آهسته چیاماکا را روی علف‌های به هم تنیده ی خیس گذاشت، تمساح ها به هم نزدیک شدند انگار تار عنکبوتی به پهنای رود به سمت ساحل کش می آورد.

چایوما تا برگشت که فرار کند، مادرش چیاماکا  را بغل زد و پشت سر  چایوما دوید…

راشین قشقایی _مشهد قرمز

انتهای فروردین  ۱۴۰۰

 

  1. چایوما: نام آفریقایی است برای خدای پایداری
  2. چیاماکا: خدای جذاب
  3. رامبز: از رودهای بین المللی آفریقا
  4. کالامانسی و لوکات و لانگست: از میوه های خاص آفریقا شکل هایی مثل هندوانه و زردآلو و سیب زمینی ولی با طعم آناناسی و پرتقالی.

دیدگاهتان را بنویسید