محسن صادقی نیا شوریده دل آنیل خلج

عکس نوشت 73

بین چشمان کودکی گرسنه با سیر کودکان سوار بر مرکب فاصله ای است تا بینهایت.

فاصله ای بنام فقر

بنام نداری

چه ساده لوحانه است؛

وقتی؛

فقط؛

اختلاف طبقاتی

بدانیش

محسن صادقی نیا

من به پاهای زخمی و تاول زده ات می نگرم و تو با حسرت و خشم آسودگیم را نظاره گری!!!

و هر دو یک صدا می پرسیم از خدا، که… چرا !!!!؟؟؟؟

شوریده دل

اگر به واژهٔ «تفاوت» لگد بزنیم و آن را از سرزمین کلمات بیرون بیاندازیم؛

از نگاه‌‌های ترحّم‌انگیز در امان باشیم،

و پندارهایِ چون تیغ بُرّنده رهایمان کنند،

دیوار سیمانی، قرص جو و پای برهنه خودش آسودگی‌ست؛ وقتی که نگران هیچ چیز نیستی…

آنیل خلج

گرسنته؟ می‌خوای از این نون بهت بدم؟ چرا اینطوری نگاه می‌کنی؟ من فقط خیلی دویدم، برای همین عرق کردم، بابام میگفت، مرد باید از عرق جبینش نون بخوره! منم مَردم، داری میبینی دیگه. پاهات درد می‌کنه؟ چرا نشستی روی این چرخ؟ بیا با هم بدویم، فقط باید کفش‌هات رو در بیاری، و گرنه با مخ می‌خوری زمین! خواهرت هم دلش می‌خواد بیاد؟ اصلا بیاین همه با هم بدویم، یک دو سه….

سمانه حسینی

وقتی کودکی مثل مرا می بینی که مانند بچه آهویی رهیده از چنگال شیر به کنجی خزیده است چشم هایت را نبند

چشم هایت را نبند اگر کفشی به پا ندارم و لباس شایسته ای به تن

وقتی گرسنگی مرا، بی پناهی مرا، بی کسی مرا می بینی چشم هایت را نبند

وضع امروز من حاصل چشم های بسته است

چشم هایی که برق  نگاهشان تماشای صحنه ای است که آهوی بی پناه به دندان شیر درنده دریده می شود

وقتی مرا می بینی مرا خوب نگاه کن، خوب تر از وقتی بازار می روی، وقتی عروسک می خری، وقتی عروسکت را بغل می کنی و به خواب می روی

بین من و تو فاصله همین چشم های بسته است

مسلم انصاریان

 

دیدگاهتان را بنویسید