مثل نوشت داستان قیچی راشین قشقایی

ضرب المثل : دوجو در شکم به که ده من به پشت

هُرمِ گرما فضای اتاق را سنگین کرده. همینطورکه سمت پنجره می روم، تیشرت را در می آورم. همین رکابی هم زیادی است. پنجره را باز می کنم و روی لبه پنجره لَش… .

  • اووخ، دستم سوخت… .

آفتاب بی پدر امروز چه زوری می زند که ما را جز دهد.‌‌ اصلا امروز از دنده چپ بلند شده به حال گیری.‌

  • بابا تو خونه رو خفه کردی. بذار سرمونو می کنیم بیرون یه نفسی بتونیم بکشیم.

چشمم به تیشرت و شلواری می افتد که روی سطل آشغال بزرگ کنار خیابان پهن شده. دارم به لباس های لت و پار پهن شده روی سطل آشغال نگاه می کنم که یک شاسی بلند نرسیده به سطل، ترمز می کند. پنجره ماشین را پایین می دهد و شروع می کند به داد و بیداد:

  • برو گمشو اونور میخوام پرت کنم.

انگار که باد میزند و تیشرت تکان می خورد. سری از داخل تیشرت بیرون می آید:

  • بنداز عمو، اشکال نداره.

من که چشمانم گرد می شود می بینم مرد پلاستیک آشغال را بالا می آورد. همین که می خواهد پرت کند دختر بچه ای که کنارش نشسته، آشغال را می گیرد و پیاده می‌شود.

  • بابا از همین جا پرت کن. به اون آشغال نزدیک نشو، کرونا می گیری.

دختر بچه برمی گردد که بابا را نگاه کند، پایش به جدول گیر می کند و زمین می خورد.

  • چی شدی بابا؟ افتادی؟ چرا صدات در نمیاد؟ نمی بینمت واستا اومدم. واستا واستا گیر کردم، دارم میام، خوبی بابا؟

بالاخره در ماشین را باز می کند. اول از همه یک شکم پر از دکمه های به زور بسته شده بیرون میزند. تا از ماشین پیاده می شود، می بیند لباس کثیف جلویش ایستاده و دخترش را بغل گرفته.

  • بدش به من آشغال، اَه اَه. به چه حقی به بچه من دست زدی؟! برو بشین تو بابا. برو بشین تا من بیام.
  • بابا ببین این آقای مهربون خودش رو پرت کرد زیر من. نذاشت زمین بخورم.
  • غلط کرد. برو بشین. کی به تو گفت پیاده شی؟

لباس کثیف خودش را می تکاند و انگار شیشه خورده هایی از او می ریزد. دوباره بر می گردد و روی سطل آشغال پهن می شود. مرد هنوز دارد تلاش می کند ما تهِ خود را طوری روی صندلی قرار دهد که شکمش به فرمان گیر نکند.
آذرماه 1400

نقد داستان آشغال

نقد داستان آشغال مهرداد دبیری توسط خانم راشین قشقایی

موضوع:

خود خواهی

طرح:

دختر بچه، نایلون زباله را از دستِ پدر میگیرد، چون پدر می خواهد آن را به سمت مرد زباله گرد پرت کند .

سوژه:

دخترِ مرد صاحب ماشین شاسی بلند به خاطر اینکه پدر نایلون زباله را از داخل ماشین به سمت مردِ زباله گرد پرت نکند، از او ناغافل می گیرد و پیاده می شود که از نزدیک بیندازد، پایش گیر کرده و به زمین میخورد .

درونمایه:

از ویروس کرونا سخن ها گفتیم که آااااای این نادیدنی آمد و معادلات بشر را چنین و چنان کرد، آاااای ما آدم ها فهمیدیم که زنده ماندنمان در گرو سلامت کل آدم های نه یک محله و شهر که کل دنیاست و کلی حرف های زیبا و پر شور دیگه .

آنقدر حرف میزنیم و تئوری می دهیم که نمی بینیم سطل های آشغال محله مون میزبان افراد بیشتری شده، همون هایی که سلامتشان با سلامت ما گره خورده!

حتما آدم هایی که در هر بار پیاده شدن از ماشین آرزو می کنند کاش فرمون کوچیکتر بود، تجربه روزهایی رو در این دو سال اخیر داشته اند که مثل جذامی ها و یا مثل همون زباله گردها، آدم ها را از خود رانده اند   .

اما بعد از فروکش کردن ویروس مرگبار، به نظر همه چیز سرجایش برگردد با این تفاوت که به فقرا در سراسر دنیا افزوده شده .

دختر وقتی برمی گردد به پدر نگاه کند، پایش گیر میکند و می افتد، امیدوارم نوع دید و تفکر پدر، روزی باعث سقوط او نشود .

آشغال هایی داریم که در نایلون هاست،

و از دید برخی، آشغال هایی آشغال گرد داریم که شاید خودشان آشغال هستند. (نگاه بی رحمانه و مایوس کننده ای هست ولی امیدوارم سیستم بازیافت خوب و قابلی، تصفیه شان کند)

نوع حادثه و ماجرا:

حادثه از نوع رفتاری می باشد.

شخصیت پردازی: شخصیت پردازی ها جای کار بیشتری دارد، در مورد مرد چاق خوب انجام شده، اما در مورد دختر بچه و راوی چیز زیادی نمی دانیم.

زاویه دید:

اول شخص

فضاسازی:

در تابستانی بسیار گرم در خانه و کوچه، فضا سازی هم مانند شخصیت پردازی میتواند کامل تر صورت گیرد.

تکنیک های کشش زا مثل جدال آفرینی و گره افکنی: گره افکنی و تعلیق خاصی وجود ندارد، که قطعا با وجود گره، داستان جذاب تر میشد.

تناسب توصیف و گفتگو رعایت شده بود و در مجموع با بیانی ساده و بی تکلف به موضوع پردرد  زباله گردها پرداخته شده است.

نقد داستان آشغال مهرداد دبیری  توسط استاد علی اکبر ترابیان

راننده ی ماشین شاسی بلند، آشغالگرد را دعوا می کند چون دخترکش را از بغل گرفته.

راوی از پنجره می بیند راننده‌ می‌خواهد کیسه ی زباله را پرت کند. دخترکش نمی گذارد. دخترک از ماشین پیاده می شود و کیسه ی زباله را از پدر می گیرد تا در سطل آشغال بیاندازد. پایش گیر می کندمی‌خواهد بیفتد، آشغالگرد او را بغل می کند تا آسیب نبیند. پدرش انسان نمی بیند اورا لباس کثیف می بیند.

فاصله ی دوربین با صحنه برای نشان دادن کنش و واکنش ها و گفتگوها باید از جایگاه منطقی برخوردار باشد. ممکن است کنش و واکنش را ببینیم.

آیا حرف‌های داخل ماشین یا کنار ماشین هم شنیده می‌شود.

راوی می‌گوید: انگار شیشه خرده هایی از او می ریزد.

این جمله تا حدودی فاصله را یا افق دید را دور نشان می دهد.

اگر حرف ها را می شنود پنجره به پیاده رو و سطل های آشغال خیلی نزدیک است و اگر این قدر نزدیک است نشانه‌ای برای جایگاه دوربین لازم داریم.

اگر دور است بعضی  گزاره های جزئی، حدس و گمان است.

 اشخاص و اشیا به صورت تیپ ونماد آمده‌اند.

پنجره ی داغ، تیشرت راوی، تیشرت و شلوار پهن شده روی سطل‌آشغال، راننده با شکم برآمده، دخترک، سطل آشغال، ماشین شاسی بلند، اینها یک فضای تیپیک را ساخته‌اند چون موضوع برای راوی مهمتر از ماجراست.

داستان را راوی اول شخص با فعل مضارع روایت می کند که فعل بسیار سختی است.

در جایی ماتحت یا نشیمن گاه (ما ته) تایپ شده

خانم قشقایی، نقد اصولی و کلاسیکی نوشته اند.

آقای دبیری از یاران باوفا و باصفای گروه سمرند. برای اعتلای فرهنگ و ادبیات خالصانه زحمت می کشند.

سرکار خانم قشقایی از کوششگران با صداقت و پرکارند.

برای هر دو شخصیت محترم آرزوی سربلندی داریم.

علی اکبر ترابیان
 پایان پاییز ۱۴۰۰

 

دیدگاهتان را بنویسید