نقدی بر “چتر” غلامحسین ساعدی بر اساس عناصر رئالیسم جادویی

همارضوی زاده. مرداد97

 
 سومین نشست نقد و بررسی آثار مفاخر ادبیات داستانی ایران، شنبه 27 مرداد ماه در انجمن ادبیات داستانی سمر برگزار گردید. در این جلسه، ابتدا به چگونگی تاثیر این نویسنده در ادبیات داستانی ایران پرداخته شد و سپس داستان کوتاه چتر مورد تحلیل و بررسی قرار گرفت. گزارشی از این نشست را در زیر می خوانید:

بخش اول:
دو ویژگی ساعدی بر داستان ایرانی
  1. ساعدی در ادبیات و اندیشه سیاسی از پیروان جلال آل احمد بود و از اوایل تشکیل کانون نوسندگان ایران، به آن پیوست. آنچه به جا مانده از سیطره ادبیات سوسیالیستی چپ در ایران، حاصل جدیت ساعدی در شناسایی و رشد اهل قلم معاصر بوده است. تاثیری عمیق که گزندگی آن در ادبیات مدرن ایران نیز دیده می شود.
  2. آمیختن تکنیک های غرب با فرهنگ ایرانی در داستان ایرانی. در آثار او فرهنگ و آیین های بومی، سنتی، اعتقادی و جغرافیای ایران قابل حس است. آفرینش برخی حس ها و فضاها که گاهی برگرفته از آثار شاعرانی نظیر مولوی است، همچنان رکورددار داستانها و نمایشنامه های ایرانی است.

 

بخش دوم:
نقد و بررسی داستان کوتاه چتر بر اساس عناصر رئالیسم جادویی

“چتر” که احتمالا در یکی از سالهای دهه چهل نوشته شده است، داستان متصدی یکی از حوزه های ثبت احوال در فضای شهری است. آقای حسنی که ساعت شش بعدازظهر یک روز ابری چترش را برمی دارد و از اداره بیرون می آید و در راه خرید برای خانه متوجه می شود چترهمراهش نیست.

  1. حرکت ازحس به فراحس

…پیش از این که راه بیفتد، حیوان ناپیدایی دور او چرخید…خیلی وقتها شده بود که در تاریکی راه پله ها چتر او را گرفته بودند و رها نمی کردند.

نویسنده در ادامه، باور نبود چتر را با استفاده از دیالوگهای قدرتمند در ذهن خواننده هم ایجاد می کند به طوری که این تعلیق تا پایان داستان  پیش می رود.

– چتر شما؟

– فکر نمی کنین مغازه شما جا مونده؟

– سرکار که این جا تشریف نیاوردین؟

– با وجود این شاید همین جا باشه

– یعنی ممکنه خود چتر تشریف آورده باشه؟

  1. خرافه و توهم

اعتقادی که منشا آن نوعی توهم ناشی از مشغله های بیرونی و درگیریهای ذهنی آقای حسنی است که از جهاتی رنگ و بوی خرافه می گیرد:

…خداوندا، چه حال بدی دارم. چه افکار مضحکی دارم. این چیه که مغز منو بهم می زنه. یه چیزی خراب شده. یه چیزی پاره شده تو پشتم. یه چیزی تکون می خوره. عین یه مار کوچولو. نکنه یه وقت نیشم بزنه. یه وقت سکته بکنم…

  1. نمادسازی

چتر که نماد پناه است با گم شدنش دلالت بر گمشدگی خود او می کند. در هوای بارانی او چتر را جزیی از وجودش می داند لکن با گم شدن چتر، دچار سرگشتگی در عالم درگیریهایش با خودش می شود تا حدی که آدرس خانه اش را هم نمی تواند به درستی بگوید:

– کدوم ایستگاه؟

– چیز…چیز…

تاکسی رد شده بود.

  1. اغراق و بزرگنمایی

تاریکی اتاق کار و راه پله ها، شدت باران به حدی که بسته های دستش خمیری می شود و شیره از نوک انگشتانش پایین می چکد. دوپشته ایستادن مردم در ایستگاه اتوبوس. پیاده روی در باران…

  1. تقابل سنت و مدرنیته

در شهری که به سمت مدرن شدن پیش می رود اما فرهنگ مردم به کندی با این تغییرات حرکت می کند. اداره ثبت احوال، اتوبوس، کنش واکنش های مردم در گفتار و رفتار نسبت به یکدیگر در دیالوگ ها، موضوعاتی که در هم می تنند، خودباختگی کارمندان، مباهات کاذب، آدم هایی که بدنبال یک لقمه نان می دوند اما کلاس شغلی خودشان را دارند، همه حکایت از این تقابل دارد.

…هر اتوبوسی که می رسید مردم هجوم می آوردند. و پیش از این که کسی سوار شود، اتوبوس راه می افتاد.

  1. نگاه معترضانه به وضع موجود

داستان با راوی محدود به ذهن شخصیت، خبر از نوعی نارضایتی از وضع موجود می دهد: مردم با عجله راه می رفتند. همه بی حوصله و عصبی بودند. همه سردرد داشتند…

یا در پایان از قول آقای حسنی:

– ماشین نبود، تاکسی نبود، هیشکی سوارم نکرد، دارم می میرم. همه اش پیاده اومدم. باران پدرمو درآورده… خسته شدم، بیچاره شدم…

  1. عنصر مکان

مکان های داستان: اداره، بازار، خیابان، خانه. کل فضا به دلیل باران، تاریک است که همه این فضاها بصورت نمادی از کل جامعه است. مکان ها کارکردی استعاری یافته اند.

  1. سکوت اختیاری

اظهارنظر عمدی و مستقیم راوی را نداریم. بلکه به مدد عناصر داستان به کشف نگاه نویسنده می رسیم.

 
 

دیدگاهتان را بنویسید