در روز شنبه ۲۰مرداد ۱۳۹۷بازهم فرصتی دست داد تا اعضای خانواده داستان نویسی انجمن سمر دور هم جمع شوند و عصری با داستان دیگر خود را این بار ،با نقد دو داستان خانه و آقای آبی نوشته آقای علوی از اعضا انجمن سمر برگزار نمایند . داوری داستانها دراین جلسه به عهده ی  دو نفرد دیگر از اعضای سمر ،آقای دبیری و خانم پوستچی بود و مدیریت جلسه هم زیر نظر استاد محترم جناب آقای دکتر علی اکبر تراببان از اساتید برجسته داستان نویسی مشهد و استاد بزرگوار انجمن سمر شکل گرفت. این جلسه همچون دیگر جلسه های هفتگی این انجمن در فرهنگسرای رسانه واقع در بلوار هفت تیر ،جنب پار لاله برگزار گردید . در ابتدای جلسه داستان خانه توسط نویسنده قرائت شد و داوران و هریک از اعضای انجمن به ابراز نظر و نقد در مورد داستان پرداختند و در انتهای جلسه هم  جناب آقای دکتر ترابیان به جمع بندی نظرها پرداختند ونکات آموزشی موجود در داستان را یاد آور شدند .
در ادامه خلاصه ای از داستان خانه و آبی به همراه نقد این دو داستان تقدیم حضور می گردد.

خلاصه داستان “خانه” 

تلویزیون در خانه روشن است و مجری در مورد یک حمله انتحاری که در یکی از شهرهای افغانستان اتفاق افتاده گزارش می دهد .و در ادامه خبر از مراسم کلنگ زنی یک قبرستان مدرن و بزرگ را باهمکاری چند کشور به اطلاع بینندگان می رساند .
مرد که در خانه اجاره ای اش نشسته است بعد از دیدن و شنیدن این خبرها به فکر فرو می رود و اینکه چطور می تواند با کندن قبر بیشتر ،از دستمزد آن برای خانواده اش خانه ای تهیه کند با همسرش به صحبت می پردازد و به این نتیجه می رسد که پسر کوچکش را نیز برای کمک همراه خود ببرد و در انتهای داستان بازهم تلویزیون خبر حمله ی انتحاری دیگری را ،اما این بار در یک مراسم خاکسپاری می دهد. زن با شنیدن خبر به سراغ گوشی موبایلش می رود و شماره همسرش را می گیردو با پیغام مشترک مورد نظر در دسترسنمی باشد رو به رو می شود.
نقد داستان :
موضوع داستان از دیدگاه بعضی از اعضا فقر ،تعصب و … در نظر گرفته شد که در انتها به نظر آمد که موضوع فقر برای این داستان مناسب تر است .
طرح داستان :مردی ، می خواست در قبرستان قبرهای بیشتری بکند چون تصمیم داشت با پولش خانه بخرد .
سوژه انتخاب شده برای داستان نو و بدیع و مناسب بود . از نظر شخصیت پردازی روی زن و مرد به عنوان  شخصیت های اصلی داستان خوب کار شده بود اما بهتر بود که روی شخصیت دیگر که باعث پررنگ شدن شخصیت مرد می شد مثل پسر خانواده بیشتر کار می شد .
صحنه پر دازی ها و فضا سازی داستان بسیار ملموس  بود . در ابتدای داستان نویسنده با استفاده از کم و زیاد کردن نور در صحنه ها سعی در ایجاد و القاءحس امید و نا امیدی به خواننده داشت که به نظر می آید موفق عمل نموده است .این داستان از نوع داستان بومی است و با توجه به ملیت نویسنده داستان به زبان دری نوشته شده است و بنابراین لغات به کار رفته در داستان هم محلی بوده که نویسنده برای راهگشایی خواننده و درک بهتر در جلوی لغاتی که برای خواننده نا آشنا می آمده در برابر معادل افغانی آن معادل فارسی لغت را در داخل پرانتز قرار داده است . اما با این حالت نیز داستان از زبانی قابل فهم و ساده و روان برخوردار شده است . آستانه داستان  ،آستانه ای توصیفی بود که همان طور که اشاره شد با بازی نویسنده با کم و زیاد شدن نور و خبرهای تلویزیون کشش تقریبا مناسبی را در خواننده ایجاد می کند . حادثه وتعلیق در داستان کاملا به چشم می آمد و از ابتدا تا انتهای داستان پیدا بود . تلاش مرد بدای کندن قبر بیشتر برای دست و پا کردن سرپناه برای خانواده و خبرحمله های انتحاری به اندازه کافی توانسته بود خواننده تا انتهای داستان با خود همراه کند . این داستان در زمره داستانهای اجتماعی قرار می گیرد که هدفش بیان یک درد است . مردی که آرزو دارد خانه و سرپناهی برای خانواده اش تهیه کند ،اما هیچ نشانی از خانه ی مورد آرزوی مرد در داستان پیدا نبود که بهتر است نویسنده نشانی از این خانه در اختیار خواننده قرار دهد.  دیالوگهای استفاده شده در داستان خانه بسیار خوب و به جا بود و به گونه ای به چشم می آمد که هیچ دیالوگ زائد و اضافه ای در داستان وجود ندارد. تحقیرها و تخریب ها ،حتی دیالوگ هایی وجود داشت که به اندازه کافی خواننده داستان می تواست با شخصیت اصلی داستان ابراز همدردی کند . این داستان از نوع داستانهای پازل مفهومی بود که در بعضی از قسمتهای داستان نویسنده باید این پازل ها را از داستان حذف می کرد تا به روند یک دست سازی فضای داستان کمک بیشتری کند . زبان داستان سوم شخص و ماضی بود. در داستان به تاثیر پذیری وتحکیم بنیان خانواده  اشاره شده بود که هنوز جا داشت تا نویسنده مانور بیشتری بر روی این امر بدهد و روی آن کار کند . پایانه داستان هم پایانه باز بود . داستان خانه ، در پل با انتقالهای خود ضعیف عمل نموده بود و نویسنده باید روی پل های داستان خانه توجه بیشتری از خود نشان دهد . اسم داستان ساده بود که  نویسنده البته می تواند با جایگزینی اسمی مناسب تر در ایجاد جذابیت بیشتر به داستان خود کمک کند .
نوشته و گرد آوری :شهین پوستچی خراسانی

خلاصه  داستان “آقای آبی”

داستان «آقای آبی» نوشته محمد علوی که در جلسه نقد و تولیدِ روز شنبه بیستم مردادماه مورد خوانش و نقد قرار گرفت، با آستانه زیر آغاز می­شود:
«پره های بینی اسب سفید تکان خورد. دسته علف را از زمین کند و شروع کرد به خوردن. اسب سیاه با دمش مگسی را که آزارش می داد، تاراند و سرش را به گوش اسب سفید نزدیک کرد و گفت: به نظر تو این مسخره نیست؟ این دیگه چی جور روباهیه ؟ آبی، بدون دم. اسب سفید سرش را بلند کرد و گفت : البته بی دم بی دم هم نیس ولی حق با تویه مسخره است.
– چرا اومده به این جنگل­؟
– شنیدم می­خواد بمونه
– نباید بهش اجازه این کارو بدن
– بقیه هم برا همین جمع شدن»…
این داستان همچون سایر داستان های آقای علوی به یکی از دردهای اجتماعی می­پردازد. این که آدم ها تحت تاثیر فرهنگ و جامعه خود نسبت به انسان های متفاوت و روش های متفاوت زندگی با یک نوع تعصب و جمود مواجه می شوند، بخش عمده­ی درون مایه ایست که در این داستان به آن پرداخته شده است.
هرچند در جلسه نقد، نکات متفاوتی درباره داستان آقای علوی مورد بحث و بررسی قرار گرفت؛ اما دو نکته اساسی درباره داستان ایشان موارد زیر بود:

  • آقای علوی در این داستان از تمثیل استفاده نموده است و در داستان های تمثیلی سطح روایت انسان نیست. در نتیجه می­بایست کنش واکنش­ها نیز انسانی نباشد؛ اما یکی از نکات قابل توجه در داستان ایشان دقیقاً همین جاست: گاهی ایشان کاملاً فراموش می کند که شخصیت های داستانش حیوان هستند و رفتارهای انسانی را به آن ها نسبت می دهد. در واقع اگر آقای علوی بخواهد داستانش در قالب تمثیل قرار بگیرد می­بایست با رفتارهای حیوانی مفهوم و مقصود مورد نظرش را برساند.
  • هرچند داستان دو صفحه بیش تر نیست؛ اما با توجه به تمثیلی بودن، بسیار مفصل است. داستان­های تمثیلی نمی­تواند مفصل باشد و حتی کلیله و دمنه را هم اگر نگاه کنیم می­بینیم که حکایت حکایت است.

نوشته و گرد آوری :مهرداد دبیری

جلسه1

دیدگاهتان را بنویسید