دینوبوتزاتی در 28 ژانویه1972 پس از آخرین اثرش وقایع زمینی چشم از جهان فرو بست از دیگر آثار او شصت داستان، بیست داستان و کوسه هاست . اثر مورد بحث ما در اینجا داستان کوتاه قطار سریع السیر از مجوعه داستان کوتاه کتاب بیست داستان اوست. که علاوه بر داستان مورد بحث، شامل داستانهایی مثل هفت فرستاده، دیوار شهر آناگور، عکس دسته جمعی، عظمت انسان، شنل، سایه جنوب، پایان جهان و….
قطار سریع السیر :
1: نام داستان استعاری واشاره به گذر عمر و زمان…
2:موضوع: اعتنام فرصت از دیدگاه قهرمان داستان
3:سوژه: مرد جوانی که فرصت های واقعی و حقیقی را دربرابر رسیدن به آینده مورد نظرش از دست می دهد.
4: راوی اول شخص
5:طرح : مردی فرصتهای مختلف را از دست می دهد چون می خواهد به آینده برسد.
6:کاربرد فعل مضارع در طول داستان بر فعل ماضی می چربد که این در کنار راوی اول شخص بر باورپذیری و همزاد پنداری با قهرمان داستان می افزاید.
7:آستانه داستان گفتاری است که با توصیف وگفتار ادامه می دهد : ((آن قطار را سوار می شوی؟))  ((آن را.))
8:گفتگوها آمیخته ای از جنبی و فنی است
9:شخصیت : اصلی مرد جوان مسافر  . فرعی لوکوموتیو ران ،مسافران قطار، مهندس، کشیش، مادرو…
10:صحنه ها در زمان و مکان و کنش و واکنش  در فطار و ایستگاه ها به زیبایی و سلسله وار در جریان است.
11: پایانه داستان با سوال هایی به ظاهر ساده اما فلسفی،معمولی اما عمیق و جمله ای شرطی ؛(( باسرعت بران لوکوموتیو ران. اما تو را به خدا درنگ نکن نگذار تا خواب تو را برباید شاید که فردا برسیم.
12 تصویر گری داستان :در داستان آنقدر  طبیعی به کار رفته به گونه ای که لازمه این محتوا به نظر می آید.((لوکوموتیو زیر سقف دود آلود چون گاونری خشمگین در تب و تاب ))و بسیاری دیگر.
13:تکانه داستان به نظر این جانب در ایستگاه چهارم که به مادر می گوید بگو ببینم خیلی وقت است منتظرم هستی ؟با خوشحال خندید ؛نهنه پسرم چهار سال هم نمی شود ….
شخصیت اصلی داستان در جای جای داستان با اشیا و پدیده ها به صحبت می نشیند گویا آنها می شنوند و می بینند و عمل می کنند : ای قطار حرکت کن ، ای زغال سنگ سخاوتمند باش و بر این هیولا بدم …
در صحنه اول همسفران او نگران زمان و دیر رسیدن قطارند اما در ادامه او نگران است و البته قطار هم دیر می رسد.درون مایه داستان درست از صحنه اول داستان به چشم می اید و از صحنه ملاقات از پیش تعیین شده قهرمان داستان  در هر ایستگاه وضوح بیشتری می یابد . اینکه ما گاهی فکر می کنیم برای زسیدن باید عجله کرد چه بسا توفیق های ما در طمانینه و آرامش به بار بنشیند .
ایستگاه اول فرار کاری قرار کاری که برای رسیدن به قطار وادامه سفر ناقص می ماند (سوالی که به ذهن خواننده ممکن است برسد هدف ما در موقعیت های مختلف چیست)
ایستگاه دوم انتظار رسیدن به رزآنا نامزدش که با تا خیر قطار ؛ از دور رزآنا را می بیند که با قامتی خمیده از ایستگاه دور می شود وعشقش دست می کشد و بی تلاشی می رود که از قطار نماند.
ایستگاه سوم بازهم تاخیر قطار انگار هر چه می دود کمترمیرسد ؛گروه موسیقی که با قرار داشته او در جستجو گروه نوازند ه ای که سه چها ماه پیش بوده اند و رفتند
ایستگاه چهارم باید مادرم در انتظارم باشد و زنی که آنقدر منتظر، در، ایستگاه نشسته که پس از چهارسال، کوچک و خمیده شده ……
این نوشتار دریافت پراکنده اینجانب از این داستان است دوستان عزیز که این کتاب را نخوانده اند به مطالعه آن دعوت می‌کنم حتما دریافت های بهتر و بیشتری خواهند داشت.
ملیحه باقری

دیدگاهتان را بنویسید