داستان “ماهی ها” عاطفه مرادی به همراه نقد داستان

داستان کوتاه: ماهی ها _مامان گفتی عقربه کوچیکه بره رو چند بابا میاد؟ _رو چهار عزیزم _وای هنوز دو تا دیگه مونده چرا عقربه های ساعت اینجا انقدر آروم حرکت میکنه عقربه های ساعت خونه خودمون خوبه زود زود رد میشه از صبح کنار پنجره ایستاده، ساعت هاست که در انتظار بابا به سر می…

0 دیدگاه

داستان “خشت آب انگوری” رضا خوشه بست

داستان خشت آب انگوری همه ی ماجرا با یک دعوای کوچک آغاز شد. آن روز صبح، هنگامی که می خواستم خودم را از خوردن حرام تبرئه نمایم. مرد دیوانه با خشتی که از آب انگور و خاک در آفتاب خشکانده بود بر سرم کوبید. ناگهان با یک ضربه افتادم. البته دقیقا به خاطر نمی­ آورم…

0 دیدگاه

داستان “خارج قسمت زندگی” رضا خوشه بست به همراه نقد داستان

خارج قسمت زندگی دو روز از عروسی لیلا گذشته بود که به خانه برگشتم. به هر چه نگاه می کردم بامن سر جنگ داشت. حتی در و دیوار خانه. پرده پشت پنجره را کنار زدم هوا تاریک تاریک بود. اشک در چشمانم جمع شده بود. می خواستم بیرون را بهتر ببینم. صورت را به شیشه…

0 دیدگاه

داستان “پیله ” فریده سادات سلامت به همراه نقد داستان

داستان کوتاه " پیله " غروب آفتاب کمی محوطه‌ ی خوابگاه را روشن نگه داشته ولی داخل اتاق تاریک بود ، از طبقه ی بالا نگاهی به علی که روی تخت پایینی دراز کشیده بود انداختم ، نور گوشی اش خاموش شده پس خوابش برده بود ، با احتیاط از نردبان فلزی تخت پایین آمدم…

0 دیدگاه

پایان محتوا

صفحات بیشتری برای بارگیری وجود ندارد