عکس نوشت 42 : راشین قشقایی- معصومه خزاعی و…

عکس نوشت 42 وسط بهشت وقتی و سط بهشت میرسم، آهو می شوم. بعد شاخ در می آورم از حیرانی و حیرت. چرا؟ معلوم است! چون گل ها به هر شکلی که بخواهند در می آیند. من سرشار از گل می شوم. چشم و گوش و لب و گونه و پوست و شاخم، پر از…

0 دیدگاه

عکس نوشت 41: راشین قشقایی

عکس نوشت 41 من اسمم گلپری است. اسم دختر خاله ام گل جان است. یک دختر خاله ی دیگر داشتیم اسمش گیسو بود . ما همبازی بودیم . اسم روستای ما زمرد است . زمرد از مزارشریف خیلی دور است . اما نوروز به مزار شریف می رویم . گل جان یک عروسک توی جوی…

0 دیدگاه

من به این پول نیاز دارم ولا غیر – میلاد نوید پور

میلاد نویدپور: مثل همیشــه تنهــا رفتم زیارت امــام رضا (ع) و همــان دم در صحن نشســتم. ایــن بــار دلم خیلی پر بود و شــروع کردم به گلایه کردن از آقــا. زار زار گریه میکــردم. هیــچ جا نمی شــود مثل حرم امام رضا (ع) گریه کــرد، کجا بروی که بتوانی راحت اشک بریزی و درددل کنی.…

1 دیدگاه

واژه نوشت 4

شماره 1: کوت نمک  -نه برداشت نه گذاشت خواهر جان، بی مقدمه گفت: شما خَنَه دَرِن، مُو ماشین، شما حقوق بِبَرِن، مو شغل آزاد دَرُم، شما دُنبَلَه نِدِرن، مو دنباله هام همه عَرُس داماد رفتن، خیله هم به هم می اِم، یک وقت رِه بِگن تا بِرم  محضر، -جان سهیلا راست می گی؟ -به جان…

0 دیدگاه

پایان محتوا

صفحات بیشتری برای بارگیری وجود ندارد