عکس نوشت 64 مادرم هر روز نور را از پنجره ی روشن صبح به دلم می ریزد مادرم با لبخند می زداید ز دلم دلهره را هر چه خوبی که محیط است مرا, مادرم واسطه است مادرم خورشید است مادرم مهتاب است مادرم روشنی است مادرم نور امید مادرم چشمه ی الطاف خداست مسلم انصاریان…
عکس نوشت 45 دیدمش، با یک عالمه شکوفه همسفره بود. عمری از او گذشته اما دلش هنوز جوان بود. برایم که از قصه اش با آدم و حوا می گفت،گفتم: "عجب عمری داری!" گفت: "یک سیب است و یک دل که عاشق آدم شد." با چشمان گرد شده گفتم: "تو ! عاشق آدم شدی؟" آهی کشید…
عکس نوشت 43 وه که چه خیال انگیز است روزهای پاک، شیرین، شاد وپر هیاهوی کودکی دلم کودکی میخواهد? کودکان شهر آنقدر در رفاه و دنیای بزرگترها فرود رفته اند که هیچ لذتی از کودکی خلاقیت ها و شادی های نمیبرند شاید مقصر ما هستیم که حیاطی برای دویدن کودکانمان نداریم آپارتمانی کوچک که فقط…
عکس نوشت 42 وسط بهشت وقتی و سط بهشت میرسم، آهو می شوم. بعد شاخ در می آورم از حیرانی و حیرت. چرا؟ معلوم است! چون گل ها به هر شکلی که بخواهند در می آیند. من سرشار از گل می شوم. چشم و گوش و لب و گونه و پوست و شاخم، پر از…