«سیاهی » در چشمهای مرد، سیاهی پشت سیاهی نشسته بود در همان سیاهی غلیظ، گاه به گاه نقطه های کوچک نور را می دید که از فاصله ای دور و در جایی نامعلوم، محو می شدند گفت: پناه بر خدا دود سیگار را از دهانش بیرون داد دود مار شد و پیچ و تاب برداشت…
دیدار و هماهنگی اعضای معاونت «رسانه» انجمن ادبی سمر با دبیر انجمن سمر روز پنجشنبه (۲۸ مهر ۱۴۰۱) تعدادی از اعضای معاونت رسانه انجمن سمر در کافه کتاب «آنجا» گرد هم آمدند و در کنار دبیر محترم انجمن سمر جناب آقای دبیری به رایزنی و گفت و گو راجع به دور جدید فعالیت رسانهای سمر…
داستان «یک بام و دو هوا » داشت باران می آمد نان های خیس شده را از ترک دوچرخه ام برداشتم و دوچرخه را به تنه کلفت درخت توت کنار دیوار، تکیه دادم، پونه و شیرین دختر عمه هایم داشتند با هم روی ایوان خانه ی عزیز جون منچ بازی می کردند. عزیز تا مرا…
داستان «ننه عصمت » جمعیت زیادی از زن و مرد در تاخت و تاز آفتاب ظهر تابستان، در جلوی مسجد ایستاده بودند مردها با صدای بلند صلوات می فرستادند و زن ها چادر ها را روی سر محکم می کردند رمضان کنار اصغر میان جمع ایستاده بود اصغر گفت: _ ننه عصمت که خواب…