گزارشی از برگزاری جلسه برنامه ریزی انجمن ادبیات داستانی سمر

دست راست آینه نزدیک به ساعت چهار، عصر روز پنج شنبه ۲۳ دی ماه. وارد برج باران ۱ می‌شوم راهنما می‌گوید: مستقیم، به آینه رسیدی، سمت راست. وارد می‌شوم به قول فردوسی: باشید نگاهِ باصفایی است. صندلی‌ها صمیمی اند. شمع های کوچک در حباب های شیشه ای، سر می‌دهند و برپایی ایستاده‌اند. خیلی زود همه…

0 دیدگاه

مثل نوشت 6: داستان “کاسه داریم” از سایه شوریده دل به همراه نقد داستان

ضرب المثل : کاسه داریم ارک و اورک تو پر کنی من پر ترک داستان "کاسه داریم ..." از سایه شوریده دل  هنوز با خشم نگاهم می کرد حالا هر دو به نفس نفس افتاده بودیم مثل دو گرگ زخمی چشم درچشم می غریدیم، باد استخوان سوزی می وزید و انجماد هوای اطراف تنفسمان را…

0 دیدگاه

عکس نوشت 77: زهره شوریده دل- عسل برومند- مسلم انصاریان و…

عکس نوشت 77 لطفا کمربندهای خود را محکم ببندید، در حال پرواز هستیم. دست‌هایش را باز می‌کند به پهنای شانه‌هایش و چشم‌هایش را می‌بندد. دلم می‌خواهد مسافرش می‌شدم، یعنی الان کدام اقیانوس را درمی‌نوردد؟ از روی برج‌های کدام شهر گذشت؟ کاش وقتی کوه را دور می‌زد بتوانم مسافرش باشم. راحله‌ی جونم مرگ شده! باز نشستی…

0 دیدگاه

عکس نوشت 73: محسن صادقی نیا – شوریده دل – آنیل خلج و…

عکس نوشت 73 بین چشمان کودکی گرسنه با سیر کودکان سوار بر مرکب فاصله ای است تا بینهایت. فاصله ای بنام فقر بنام نداری چه ساده لوحانه است؛ وقتی؛ فقط؛ اختلاف طبقاتی بدانیش ... محسن صادقی نیا من به پاهای زخمی و تاول زده ات می نگرم و تو با حسرت و خشم آسودگیم را…

0 دیدگاه

پایان محتوا

صفحات بیشتری برای بارگیری وجود ندارد