اتاق های زندان را نقاشی می کنم. من که رفتم کسی نبود آن جا. یعنی من را وقتی می برند که دیگر قرار نیست آن آدم برگردد به سلولش. می دانید که زندانی ها روی دیوارها می کشند، می تراشند، می نویسند، نقاشی، شعر، ترانه. از همین چیزها می شود حدس زد اینکه آزاد…
صدای مادرش بود. یادش آمد. زمانی که هنوز وارد این شلوغی ها نشده بود. اما کجاست؟ جعبه چوبی را بغل گرفته بود به خیال اینکه می تواند بار دیگر به رحم مادرانه ای بازگردد. یادش آمده بود. صدای مادرش بود. مهدی نوروزی سازت بد نیست باباجان ولی خودت هم می دانی که حالا حالاها باید…
هواللطیفمجتبی جعفری سهل آبادکمی اهل خراسان جنوبیمتولد 1361کارشناس عمراندانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت اجرایی (EMBA )شاغل در پروژه های عمرانی از 1388 این که چرا آمدم سمت نوشتن هنوز برایم روشن نیست ولی یادم هست سال های دانشجویی حدود 1380 یک دوستی یا شبه دوستی به جهت تنبیه یا شیطنت قلمی بین انگشت هایم گذاشت که…