عکس نوشت 45 دیدمش، با یک عالمه شکوفه همسفره بود. عمری از او گذشته اما دلش هنوز جوان بود. برایم که از قصه اش با آدم و حوا می گفت،گفتم: "عجب عمری داری!" گفت: "یک سیب است و یک دل که عاشق آدم شد." با چشمان گرد شده گفتم: "تو ! عاشق آدم شدی؟" آهی کشید…
عکس نوشت 43 وه که چه خیال انگیز است روزهای پاک، شیرین، شاد وپر هیاهوی کودکی دلم کودکی میخواهد? کودکان شهر آنقدر در رفاه و دنیای بزرگترها فرود رفته اند که هیچ لذتی از کودکی خلاقیت ها و شادی های نمیبرند شاید مقصر ما هستیم که حیاطی برای دویدن کودکانمان نداریم آپارتمانی کوچک که فقط…
(تقدیم به تمام کسانی که برای بیمار کرونایی مادر بودند) چکچک ساعت از ۱۲ گذشته، رادیو روشن است. گوینده میگوید: بامداد یکشنبه ی شما بخیر. دیشب ،باران قرار با پنجره داشت روبوسی آبدار با پنجره داشت یکریز به گوش پنجره، پچ پچ کرد چک چک چک چک چه کار با پنجره داشت؟ شعر خوبی است.…
شماره 1: خبر دیررس تهمینه خانم صدام زد: سودابه سودابه دویدم به طرفش روی بهارخواب، داشت آیت الکرسی و چهارقل می خواند و روی کفن مهر می زد. گفتم: بله صدام زدید؟ گفت: عروس گلم بی زحمت همون گلابدون چینی کنار آینه شمعدون رو بیار. گفتم: چشم مثل برق رفتم و آوردم دادم دستش، یک…