عکس نوشت 23: سمانه حسینی-شهین پوستچی-مهدی نوروزی و…

  صدای چلچله ها بود، باغ بود، همه‌ی شما بودید. تختی بود، بزرگ قد دنیا بر آن تکیه می زدیم و پاهایمان را از لبه‌اش آویزان و تکان تکان می‌دادیم. و نهر آبی بود که زیر انگشتان پایمان می دوید. من خواب بودم روی تختم، صدای چلچله ها بود. او هم بود، همان که در…

0 دیدگاه

عکس نوشت 22 (بخش دوم)

پسرها به طرف میدان ابتدای ده دویدند و زودتر ازسایر اهالی به میدان رسیدند. آقا معلم آمد. آقا معلم آمد. بارسیدن جیپ کهنه قدیمی آموزش و پرورش از راه، نفس ها در سینه حبس شد و سکوت همه جا را فراگرفت. دختر ها  روی تپه مشرف به میدان ایستاده بودند که معلم جدید از ماشین…

0 دیدگاه

عکس نوشت 22 (بخش اول)

  هوالجمیل شادی ، زیبایی است ؛ سیل شادی می آید و غم را از این خاک خواهد شست؛ شاد می آیند همراه سایه هایشان ، خورشید پشت شان هست و آفتاب همراه شان می آید، شادِ شادِ شاد؛ شادی و نشاط از وجودشان سرریز شده است بر سرپایی های سفید و آبی و یاسی…

0 دیدگاه

عکس نوشت 21: مرضیه جلالی-محسن صادقی نیا-سمانه حسینی و…

  بابا این مجسمه من و خودت هست که ساختی؟ آره بابا به نظرت خوب ساختم؟ اوهوم. ولی من که دخترم موهام بلنده، چرا این بچه موهاش کوتاست؟ این تو هستی باباجون وقتی بچه تر بودی اون موقع موهاتو کوتاه کرده بودم. باشه ولی من که دامن دارم ها!! این بچه شلوار داره. آره میدونم.…

0 دیدگاه

پایان محتوا

صفحات بیشتری برای بارگیری وجود ندارد