مثل نوشت 9: داستان “مامیسا” از آمنه جهاندوست به همراه نقد داستان

ضرب المثل : ای عجب میش دل بسته به گرگ داستان "مامیسا" آمنه جهاندوست خانم خ همیشه همراه مامیسا است. همیشه ی همیشه. مامیسا قبلا گاهی او را از دور میدید گاهی روی درخت نشسته بود گاهی توی حیاط ایستاده بود. همیشه از دور نگاهش می کرد اما الان... یعنی از همان روز زشت همیشه…

0 دیدگاه

مثل نوشت 8: داستان “گلابی” از آمنه جهاندوست به همراه نقد داستان

ضرب المثل : کاسه داریم ارک و اورک تو پر کنی من پر ترک داستان "'گلابی" از آمنه جهاندوست من امروز یک گلابی شدم یک گلابی روی درخت گلابی توی باغ گلابی می دانید گلابی شدن چه حسی دارد ؟ اصلا  داستانش گلابی شدنم را میدانید؟ توی شهر ما  یک مهمان آمده بود یک جادوگر…

0 دیدگاه

گزارشی از برگزاری جلسه برنامه ریزی انجمن ادبیات داستانی سمر

دست راست آینه نزدیک به ساعت چهار، عصر روز پنج شنبه ۲۳ دی ماه. وارد برج باران ۱ می‌شوم راهنما می‌گوید: مستقیم، به آینه رسیدی، سمت راست. وارد می‌شوم به قول فردوسی: باشید نگاهِ باصفایی است. صندلی‌ها صمیمی اند. شمع های کوچک در حباب های شیشه ای، سر می‌دهند و برپایی ایستاده‌اند. خیلی زود همه…

0 دیدگاه

مثل نوشت 7: داستان “شاتوت” از راشین قشقایی به همراه نقد داستان

ضرب المثل : کاسه داری آرک و اورک، تو پر کنی، من پر ترک داستان "شاتوت"  از راشین قشقایی کله ی‌‌ ظهر بلند شده آمده رفته بالای درخت، شاتوت بچیند، فریده از پای درخت داد می‌زند: فرید جان مواظب باش، فرید جان ته سطل پر شد بیا پایین، فرید جان چیزی تنت نیست آفتاب سوخته…

0 دیدگاه

پایان محتوا

صفحات بیشتری برای بارگیری وجود ندارد